س مثل سکوت
تقدیم به دختران سوخته در آتش دبستان شین آباد پیرانشهر
بخاری سرش را پایین انداخته بود
از خودش و همه خجالت می کشید
می گفت : بخدا روسیاهم ،
تحمل ماندن ندارم
خودم میدانم که من مسئولم
حتی تصور اینکه باعث مرگ و سوختن این دختران معصوم شده ام
دیوانه ام می کند
درست است چیزی بنام قلب در سینه ندارم ولی ...
دستگیره ی در ، بخاری را ساکت کرد
او شرمگین تر از آن بود که لبخند بزند یا سکوت کند
دیشب تا صبح جای خالی " سیران " عذابش داده بود
می گفت : تقصیر از من است ، من به وظیفه ام عمل نکرده ام
اگر توانایی گشودن دری را ندارم ، بیهوده مانده ام
این منم که باید پاسخگو باشم
در و دیوار گواهند که سرا پا خجالتم
و آماده پذیرش مسئولیتم در کوتاهی
صدای ضجه کودکان بی گناه لحظه ای رهایم نمی کند
درست است برای دستگیره چیزی بنام خواب وجود ندارد
ولی دیشب تا صبح ...
نفت اما کلام او را برید
حال او از همه بدتر بود
سرش را پایین انداخته و گفت :
همه این اتش ها زیر سر من است
شما چرا خود را مسئول میدانید ؟
من باید خجالت بکشم و پاسخگو باشم که
بجای آنکه گرم کنم ، سوزاندم
و ادامه داد :
ای کاش نفت ها می توانستند استعفا دهند و جبران کنند
چه شرم و حزنی بود در گفتگوی بخاری و نفت و دستگیره
بر خلاف دنیای آدم ها ، که گویا هیچ کس مسئول نیست
چه دنیای زیبایی ست
دنیای مسئولیت پذیر و قانونمند و با عاطفه
بخاری ها و دستگیره ها و نفت ها
كيوان شاهبداغي
نظرات شما عزیزان:
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
نویسنده: 
تبادل
لینک هوشمند